مرامنامه ...
نمی دانم که هستی و کجایی ؟
آشنایی یا غریبه؟
اما مطمئنم که تورا دیده ام؛ و تو نیز مرا دیده ای؛
حرفهایی برایت دارم.....
از خودم؛ از دیگران؛ از نقش ها و رنگ ها؛ از بازیچه شدن ها؛
تو را محرم حرفهای خودم می دانم و به تو خواهم گفت ؛
از شکست ها؛ پیروزی ها؛ بیم ها؛امید ها؛
ازامروز بشریت؛ وازهیاهوی پر معنی لحظه ها ...
به تواطمینان دارم؛ و به توعشق می ورزم؛
من و توغریبه نیستیم؛
دراز مدتی است که نه تنها من و تو؛ بلکه همه ما یکدیگر را می شناسیم؛
بیاد بیاورآنروزی که درعالم اعلی روح اهورایی در کالبد من وتو دمیده شد؛
آری؛ همان روز را می گویم....
آشنایی من و تو آنجا شروع شد.....