کلبه ی عاشقان.......

عشق پرنده ی شکسته بالیست که دفتر خاطرات را ورق میزند...........

کلبه ی عاشقان.......

عشق پرنده ی شکسته بالیست که دفتر خاطرات را ورق میزند...........

وداع ...!


وداع ...!


   ــ آخرش هم با مزه خاک، آخرین پیک رو از باده بدمست مهر، نوش می‌کنم به سلامتی ماه نورانی همه شبهای بغض و گریه‌ام...؛ به سلامتی راست‌ترین عشقم...؛ به سلامتی شیرین‌ترین زهرم...؛ و به سلامتی عزیز امشب و هرشب و لحظه لحظه‌های زندگی‌ام!
   ــ نوش!

اکنون که از پس زمان به این دوران کوتاه نوشتن در اینجا می‌نگرم، دلم تنگ می‌شود اگر دوباره نخواهم اینجا بنویسم و یا به اینجا باز گردم...؛
اما من از اینجا می‌روم...، می‌روم به آنجا که کسی مرا نمی‌شناسد...، آنجا که حرفهایم و عقده‌های دلم را باز می‌کنم، بی‌آنکه دلم بلرزد و دستم بلغزد، که مبادا کسی، دوستی، آشنایی، ببیند و بخواند و بفهمد...،ولی این نوشته‌های قدیمی‌ را می‌گذارم تا بماند و حافظه‌ام باشد که بدانم، غمان این ماههای بی‌او را چگونه تاب آوردم و تحمل کردم...،
و شاید روزی دوباره باز گردم...، دوباره بنویسم...، و دوباره بخندم...، برایم دعا کنید...، که سخت محتاجم...؛
 
الان شب شده است...
کم طاقت نشو...
باد می آید...
خسته نشو...
تاریک می‌شود و تو جلوی‌ پایت را نمی‌بینی‌...
باد چیزی‌ را به زمین می‌اندازد و می‌شکند...
نترس...
دلخوش باش...
ابر می‌بارد و ماه می‌تابد و خورشید گرما می‌بخشد و فلک به دور خود می‌چرخد و تو نانی‌ به کف می‌آوری...
نترس...
دلخوش باش...
گل بابونه از بی‌آبی‌ می‌خشکد...
راستی‌...
خوش باش...
                    همه بر‌ می‌گردند...
                                                  آنکه رفته است، منم !

تقدیم به  او که دوستش دارم «صورتی»


نظرات 1 + ارسال نظر
مسعود یکشنبه 18 دی‌ماه سال 1384 ساعت 13:47

سلام وبلاگت خیلی قشنگه آفرین بهت

مرسی قربونت عزیز لطف داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد