-
راز عشق!!!
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 19:47
عشق یعنی چه ؟ . **** عشق یعنی مستی و دیوانگی عشق یعنی با جهان بیگانگی عشق یعنی شب نخفتن تا سحر عشق یعنی سجده ها با چشم تر عشق یعنی سر به دار آویختن عشق یعنی اشک حسرت ریختن عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی مست و بی پروا شدن عشق یعنی سوختن یا ساختن عشق یعنی زندگی را باختن عشق یعنی انتظارو انتظار عشق یعنی هر چه بینی...
-
بیا تا بگو یم...............
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 19:28
سلام عزیز این دل بی قرار می دونستی تو هنوز هم عزیز این دل بی قراری ؟ اکنون با اینکه دیگر آرام گرفته ام؛ با اینکه دیگر هرلحظه و هر جا حس می کنم به تو نزدیکترم و تو را بهتر و روشنتر می بینم ، حس می کنم هر لحظه که اراده کنم تو را در پیش چشمانم دارم. زیرا همیشه درخاطرم هستی . در هر شرایطی...... احساس می کنم راحت تر شده ام...
-
مرا بنویس......
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 18:59
مرا بنویس...... من کتاب نبوده ام ... که بخوانی ... که نخوانی ... که خسته شوی ... که خسته نشوی ... که ورق بخورم ... که ورق نخورم ... که خاک بخورم ... که خاک نخورم ... که اعجاب انگیز باشم ... که اعجاب انگیز نباشم ...که گم بشوم ... که گم نشوم ... که سیاه باشم ... که سیاه نباشم ... که آخرین برگم تلخ باشد ... که آخرین برگم...
-
بچه ها........
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 18:53
بچه.... وقتی گریه کردیم گفتند بچه ای* وقتی خندیدیم گفتند دیونه ای* وقتی جدی بودیم گفتند مغروری *وقتی شوخی کردیم گفتن سنگین باش *وقتی سنگین بودیم گفتن افسرده ای*وقتی حرف زدیم گفتند پر حرفی*وقتی ساکت شدیم گفتند عاشقی*حالا که عاشقیم میگن اشتباهه و گناه........
-
نسیم بر گونه آنها از مهر بوسه میزند...
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 18:49
تنهایی... ((تاریک بود...، کسی پشت سرم سوت میزد...، انگشتم را به دیوار میکشیدم و میرفتم...، دیوار زبر بود...، دستم را نگاه کردم...، به جای زخم فقط سیاه بود...، دیگر دستها هم به نفهمیدن عادت کردهاند...،)) و من دیشب توی فرودگاه این حس رو با تمام وجود تجربه کردم...، حسی که دلت میخواد گریه کنی؛ فریاد بزنی و تمام عقده...
-
مطالب کوتاه وخواندنی
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 15:47
در آن پر شور لحضه... دل من با چه اصراری ترا خواست ومن میدانم چرا خواست ومن میدانم که پوچ هستی واین لحظه های پژمرنده که نامش عمر و دنیاست اگر باشی تو با من خوبو جاویدان و زیباست
-
عشق یعنی.........
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 15:41
عشق یعنی چی ... نمیدانم غزل گفتن ولی با یک دل پردرد یعنی چه؟ و نام عشق را بردن میان مردمی دم سرد یعنی چه؟ نمی دانم ... تو شاید خوب می دانی که بعد از رفتنت ای ماه دلی تنها ولی تنها میان کوچه ها شبگرد یعنی چه؟ به شوق توست هر شعری که می خوانم والا خوب می دانم که نام عشق را بردن میان مردمی بی درد یعنی چه؟ تو می دانی غزل...
-
عشق یعنی.........
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 15:40
عشق یعنی چی ... نمیدانم غزل گفتن ولی با یک دل پردرد یعنی چه؟ و نام عشق را بردن میان مردمی دم سرد یعنی چه؟ نمی دانم ... تو شاید خوب می دانی که بعد از رفتنت ای ماه دلی تنها ولی تنها میان کوچه ها شبگرد یعنی چه؟ به شوق توست هر شعری که می خوانم والا خوب می دانم که نام عشق را بردن میان مردمی بی درد یعنی چه؟ تو می دانی غزل...
-
Islamic extremist kills American dog
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 00:34
A man is taking a walk in Central park in New York. Suddenly he sees a little girl being attacked by a pit bull. He runs over and starts fighting with the dog. He succeeds in killing the dog and saving the girl's life. A policeman who was watching the scene walks over and says: "You are a hero, tomorrow you can read...
-
مطالب کوتاه وخواندنی
چهارشنبه 23 آذرماه سال 1384 00:33
چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو گاه می اندیشم خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید آنزمان که خبر مرگ مرا می شنوی روی خندان تو را کاشکی می دیدم شانه بالا زدنت را تکان دادن دستت را که مهم نیست و تکان دادن سر چه کسی باور کرد جنگل جان مرا آتش عشق تو خاکستر کرد می توانی تو به من زندگانی بخشی یا بگیری از من آنچه را می بخشی
-
مطالب کوتاه وخواندنی
سهشنبه 22 آذرماه سال 1384 17:44
اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد می شی بر می گرده و نگات می کنه بدون براش مهمی اگه یکی رو دیدی که وقتی داری میوفتی بر می گرده و با عجله می یاد سمتت بدون براش عزیزی اگه یکی رو دیدی وقتی داری می خندی بر می گرده و نگات می کنه بدون واسش قشنگی اگه یکی رو دیدی وقتی داری گریه می کنی بر می گرده و میاد باهات اشک می ریزه بدون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 19:01
تشکر می کنم از دوستانی که من را با نظراتشون شرمنده می کنند امیدوارم از کار من و کسانی که من را یاری میکنن راضی باشین روزتون خوش. «مهدی»
-
............ اما تو باور مکن.....
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:43
باد بوی نامهای کسان من میدهد، یادت می آید؟ رفته بودی خبر آرامش آسمان بیاوری... نامه ام باید کوتاهتر باشد؛ ساده باشد؛ بی حرفی از ابهام و آینه..... از نو برایت مینویسم ؛ حال همه ما خوب است..... اما تو باور مکن.....
-
وقتی که........
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:41
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود وین راز سر به مهر به عالم سمر شود گویند سنگ لعل شود در مقام صبر آری شود؛ ولیک بخون جگر شود...! وقتی تنهایی و دلتنگی میاد سراغت... وقتی یه بغض سنگین و لعنتی گلوتو فشار میده... و اشک توی چشمات حلقه میزنه و منتظر یه بهونه تا بترکه... و تو از ترس اینکه مبادا اشکات جاری بشه و اونوقت... فقط...
-
مطالب کوتاه وخواندنی
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:16
می بخور مذهب بسوزان آتش اندر کعبه زن ساکن بت خانه باش و مردم آزاری مکن
-
تنهائیم..........
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:15
چه آنهایی که نوشته شدند و چه آنهائی که سپید ماندند تا کاغذها سیاه نشوند. یک سلام پر رنگ و چند نقطه چین … به علامت جوابهایی که هرگز ندادی و یک دقیقه سکوت! به احترام تمام لحظه هایی که در انتظار پاسخ تو مردند. فرض که دلت نخواست! به فرض که حوصله ات نیامد! به فرض که لایقش نبودم! فرض که دوستم نداری! نه خودم نه نامه هایم...
-
خصوصیات ..................
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:08
سلام به همه یک چیز دیگه هم من خصایص اصفهانیها اضافه کنم: جواب هیچ سوالی را نمیدهند و در جواب سوال شما آنها هم سوال میپرسند! مثل1 (وقتی میخواهید سوار تاکسی شوید:) : شما: آقا کجا میرید؟ راننده: شوما کوجا میخَین برین؟ شما: دروازه تهران راننده: در بستی؟ (در اینجا اگر بگید نه راننده دیگه جوابتون رو نمیدهد اما اگر...
-
حکایت.........
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:06
سال هزار و سیصد و خرده ، شب ، ساعت وقت شام ، خیابان فلان ، ایران... مامور: کجا داری میری؟ یه نفر: خونه. مامور: از کجا میای؟ یه نفر: از محل کار. مامور: واسه چی؟ یه نفر: چون کارم تموم شده. مامور: دانشجویی؟ یه نفر: نه. مامور: قبلا" هم دانشجو نبودی؟ یه نفر: نه ، من از اول تنبل بودم! مامور: حرف اضافی موقوف! بابات دانشگاه...
-
مطالب کوتاه وخواندنی
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:02
استاد دو خط موازی روی تخته کشید خط بالا نگاهی به پایین انداخت و دل باخت و خط پایین نگاهی به بالا کرد و عاشق و شیدا شد در همان موقع استاد فریاد کشید دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند با تشکر از سارا خانوم.
-
مطالب کوتاه وخواندنی
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 18:00
دل من دیر زمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر و یاس ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را دانسته بیازارد در زمینی که ضمیر من وتوست از نخستین دیدار هر سخن هر رفتار دانه هایی است که می افشانیم برگ وباری است که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش مهر است گر بدان گونه که می...
-
مطالب کوتاه وخواندنی
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 17:55
گفتم بیا دلبر من , گفتی خفه ! گفتم بیا پهلوی من , گفتی خفه ! گفتم بیا عاشقتم , دوستت دارم, گفتی خفه ! گفتم علی یارت باشه الله نگهدارتباشه , گفتی خفه ! گفتم تو همسرم می شی , تو وصله تنم می شی ؟ , گفتی آره ! گفتم خفه !!!
-
مطالب کوتاه وخواندنی از "دکتر علی شریعتی"
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 15:24
وقتی که دیگر نبود، من به بودنش نیازمند شدم... وقتی که دیگر رفت، من به انتظار آمدنش نشستم.... وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد، من او را دوست داشتم... وقتی که او تمام کرد، من شروع کردم... وقتی او تمام شد، من آغاز شدم... و چه سخت هست تنها متولد شدن... مثل تنها زندگی کردن... ..... مثل تنها مردن. "دکتر علی شریعتی"...
-
راز عشق!!!
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 15:20
عشق انده و حسرت است و خواری؛ عشق انده و حسرت است و خواری؛ عشق انده و حسرت است و خواری؛ عاشق مشوید، اگر توانید...؛ عاشق مشوید، اگر توانید...؛ عاشق مشوید، اگر توانید...! کاش میتوانستیم...! تا بعد...!
-
امید..........
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 15:18
امید؛ و در آغاز هیچ نبود، کلمه بود، و آن کلمه ، خدا بود... عظمت همواره در جستجوی چشمی است که او را ببینـد... و خوبی همواره در انتظار خردی است که او را بشناسـد... و زیبایی هـمــواره تشــنه دلــی که به او عـشـــق ورزد... و جبروت نیازمـند اراده ای که در برابرش،به دلخــــواه رام گردد... و غرور در آرزوی عصیان مغروری که...
-
مرامنامه ......
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 15:17
مرامنامه ... نمی دانم که هستی و کجایی ؟ آشنایی یا غریبه؟ اما مطمئنم که تورا دیده ام؛ و تو نیز مرا دیده ای؛ حرفهایی برایت دارم..... از خودم؛ از دیگران؛ از نقش ها و رنگ ها؛ از بازیچه شدن ها؛ تو را محرم حرفهای خودم می دانم و به تو خواهم گفت ؛ از شکست ها؛ پیروزی ها؛ بیم ها؛امید ها؛ ازامروز بشریت؛ وازهیاهوی پر معنی لحظه ها...
-
داستان عشق ............
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 15:08
(( پروانه عاشق چون بال عشق می گشاید و هجوم دیوانه وار عشق شمع بر دیوار دل خویش را تاب نمی آورد، خود را به دل آتش شمع می زند و آتش عشق را به خاکستر جسم خاموش می کند... )) (( بلبل، این عاشق شوریده شیدا، که هر صبح ناز معشوق مغرور خویش را به جان می خرد، و دولت وصل را به جشن آواز فرا می خواند، غم جانکاه دوری را با امید...
-
یادم باشد...!
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 15:01
یادم باشد...؛ حرفی نزنم که به کسی بر بخورد...، نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد...، خطی ننویسم که آزار دهد کسی را...، یادم باشد...؛ که روز و روزگار خوش است...، وتنها دل ما دل نیست...، یادم باشد...؛ جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم...، یادم باشد...؛ باید در برابر فریادها سکوت کنم، و برای...
-
چه سخت است
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 14:54
چه سخت است گریستن...، و چه سخت تر، لبخند زدن نشسته بر خاکستری نه، که آتشی همچنان افروخته...، چه سخت است سخن گفتن...، و چه سخت تر سکوت را بر گوشه های لبخند بی رمقی دوختن، آنچنان که گویی نغمه های درون تو همان است که دیگران در تکرار هزارباره شان رقصیده اند...، بی فروغی...، بی شوقی...، چه سخت است ایستادن...، و چه سخت تر...
-
عشق یعنی ...
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 14:31
عشق یعنی ... من / عشق پاک یعنی سرزمین لحظه یعنی بیداد عشق من باختن عشق جان یعنی زندگی لیلی و قمار مجنون در عشق یعنی ... شدن ساختن عشق دل یعنی کلبه وامق و یعنی عذرا عشق شدن من عشق فردای یعنی کودک مسجد یعنی الاقصی عشق / من عشق آمیختن افروختن یعنی به هم عشق سوختن چشمهای یکجا یعنی کردن پر ز و غم دردهای گریه خون/ درد...
-
مطالب کوتاه وخواندنی
دوشنبه 21 آذرماه سال 1384 14:30
I was happy. My girlfriend and I had been dating for over a year, and so we decided to get married. My parents helped us in every way, my friends encouraged me,and my girlfriend? She was a dream! There was only one thing bothering me, very much indeed, and that one thing was her younger sister. My prospective...