دل من دیر زمانی است که می پندارد دوستی نیز گلی است مثل نیلوفر و یاس ساقه ترد ظریفی دارد بی گمان سنگدل است آنکه روا می دارد جان این ساقه نازک را دانسته بیازارد در زمینی که ضمیر من وتوست از نخستین دیدار هر سخن هر رفتار دانه هایی است که می افشانیم برگ وباری است که می رویانیم آب و خورشید و نسیمش مهر است گر بدان گونه که می بایست به بار آید زندگی را به دل انگیز ترین چهره بیاراید آنچنان با تو درآمیزد این روح لطیف که تمنای وجودت همه او باشد و بس
آری آغاز دوست داشتن است گرچه پایان راه نا پیداست من دگر به پایان نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست
از خدا خواستم عادت های زشت را ترکم بدهد . خدا فرمود : خودت باید آنها را رها کنی. I ask God to take away my bad habit . God said , no It is not for me to take away , but for you to give it up از او خواستم روحم را رشد دهد . فرمود : نه تو خودت باید رشد کنی . من فقط شاخ و برگ اضافی ات را هرس می کنم تا بارور شوی . I asked God to make my spirit grow. God said, no. You must grow on your own! But I will prune you to make you fruitful از او خواستم لااقل به من صبر عطا کند . فرمود : صبر حاصل سختی و رنج است . عطا کردنی نیست ، آموختنی است . I ask God to grant me patience . God seaid , no Patirnce is a byproduct of tribulation . It isn't granted , it is learned . گفتم : مراخوشبخت کن . فرمود : " نعمت " از من خوشبخت شدن ازتو . I asked God to give me happiness . God seaid , no . I give you blessings ; Happiness is up to you از او خواستم مرا گرفتار درد وعذاب نکند . فرمود : رنج از دلبستگی های دنیایی جدا و به من نزدیک ترت می کند . I askesd God to spare me pain . God said , no . Suffering draws you apart from worldly cares and brings you closer to me از خدا خواستم کمکم کند همان قدر که او مرا دوست دارد ، من هم دیگران را دوست بدارم . خدا فرمود : آها ، بالاخره اصل مطلب دستگیرت شد ! I asked God to help me love others , as much as He loves me . God said : Ahah , finally you have the idea . همه با هم بگویید : خدایا مرا ده ، که آن به . آمین یا رب العالمین
خدا آسمان و زمین را آ فرید استراحت کرد---مرد را آفرید استراحت کرد --ولی زن را که آفرید نه خودش استراحت کرد و نه گذاشت مرد استراحت کنه
در آن پر شور لحضه... دل من با چه اصراری ترا خواست ومن میدانم چرا خواست ومن میدانم که پوچ هستی واین لحظه های پژمرنده که نامش عمر و دنیاست اگر باشی تو با من خوبو جاویدان و زیباست